- هم نورد
- دو یا چند تن که باهم راهی را طی کنند هم سفر
معنی هم نورد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوتن که با هم نبرد کنند، هماورد، هم جنگ
هم جنگ
آویاتور
پر چین پر آژنگ پر شکن
رانندۀ هواپیما، خلبان
دو یا چند تن که از یک نژاد باشند
هم زمان، هم عصر، هم روزگار، معاصر
کسی که راهی را طی می کند، راه پیما
به یک طریق، بر یک طریقه، بر یک منوال
کمخوار، ممسک: (... و گفت اگر دنیا همه زر کنند و مومن را سر آنجا دهند همه در رضا او صرف کند و اگر یک دینار در دست کم خوردی کنی چاهی بکند و در آنجا کند)
هم عصر، هم زمان، هم دورک
سر... را هم آوردن، بخوبی آن را فیصله دادن
دو یا چند تن که از یک نژاد باشند (نسبت بهم)
با هم نبرد کردن منازعه، حریف هم بودن همزوی
کسی که هواپیما را هدایت کند خلبان
دریانورد، ملاح
جامعه، انجمن
تطابق
مسابقه، حریف، رقیب
عضو، آبونه
ترکیب
مشترک المنافع، شریک
افراد بشر نسبت به یکدیگر
دو یا چند کس که دارای یکنوع درد وبلیه باشند، شریک غم دیگری غمخوار: همه همخوابه وهمدرد دل تنگ منند مرکب خاب مرا تنگ سفر بگشایید، (خاقانی)
هریک از دو کس که با یکدیگر جنگ کنند نسبت بدیگری هماورد است حریف رقیب
همجنس، هم صنف، هم سنخ
حریف، رقیب
حریف، هم نبرد، نسبت دو نفر با هم که با یکدیگر نبرد کنند، هماویز